غمگینتر از اونیم که بخوام چیزی اینجا، تو این وبلاگ، بنویسم.
شش ماه از رفتن پدرم میگذره، و این اتفاق هنوز برای من، داغ و تازه ست
دلم براش تنگ شده
دلم هواشو داره
دلم براش میتپه
میخوام دوباره ببینمش
میخوام دوباره بغلش کنم
میخوام دوباره بشم هموندختر لوس خود خودش
میخوام باهاش قهر کنم
اونم بیاد و نازموبکشه
سرمو موهامو ناز کنه
بغلم کنه و بعد هم، منو بخندونه و آخرش هم، یه لبخند و آشتی
ای پدر دلم برات تنگ شده
میشه لطفا از اون بالا، هوامو داشته باشی؟؟
دلتنگ بابا((((( دلینا، عزیز بابا))))
بیاد مهسای نازنین((فرشته ی سفرکرده))...برچسب : نویسنده : delina6985 بازدید : 125