مرا بر آن نشاندی و تنهایی ام را بر من تاباندی.
در را بستی
مرا با اتاق خالی تنها گذاشتی
از آن پس, با سکوت آشنا شدم
با تاریکی, دوست.
همانکه از آن میترسیدم.
سالها گذشته و تو هنوز برای بردنم, نیامده ای.
هنوز من
با صندلی ای تنها
سکوت و اتاقی خالی از صدا.....
و تو هنوز نیامده ای.
((((( دلینا)))))
بیاد مهسای نازنین((فرشته ی سفرکرده))...برچسب : نویسنده : delina6985 بازدید : 122